کد مطلب:149257 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:157

یک مثال، نماز عید فطر امام رضا
این قضیه را شنیده اید: مأمون اصرار داشت كه حضرت رضا علیه السلام ولایتعهدی را بپذیرد حضرت نمی پذیرفت. آخر، مسأله ی اجبار را مطرح كرد كه حضرت پذیرفت ولی طوری پذیرفت كه خودش عین نپذیرفتن بود و بیشتر سبب رسوایی مأمون شد.

خلفا سالها بود كه نماز عید فطر و عید قربان می خواندند. پیغمبر نماز عید فطر و عید قربان می خواند، اینها هم نماز عید فطر و عید قربان می خواندند. اما روش نماز خواندن به تدریج فرق كرده بود، سیره فرق كرده بود. (مثال خوبی است، نماز عید خواندن، كتاب الله و سنت رسول الله است اما چگونه نماز خواندن، سیره است.) كم كم دربارهای خلفا مانند دربارهای ساسانی ایران و قیاصره ی روم شده بود، دربارهای خیلی مجلل. لباس خلیفه و سران سپاه دارای انواع نشانه های طلا و نقره بود. خلیفه وقتی می خواست به نماز عید بیاید، با جلال و شكوه خاص و با هیمنه ی سلطنتی می آمد.


خودش سوار بر اسبی كه گردنبند طلا یا نقره داشت می شد و شمشیری زرین به دست می گرفت، سپاه نیز از پشت سرش می آمد، درست مثل اینكه می خواهند رژه ی نظامی بروند. بعد می رفتند به مصلی، دو ركعت نماز می خواندند و برمی گشتند. مأمون به حضرت رضا اصرار داشت كه می خواهم نماز عید فطر را شما بخوانید.

امام فرمود: من از اول با تو شرط كردم كه فقط اسمی از من باشد و من كاری نكنم. نه آقا! من خواهش می كنم. شما از نماز هم ابا می كنید؟! این كه یك كار مربوط به مردم نیست كه بگویید پای ظلمی در كار می آید. لااقل همین یك نماز را شما بخوانید. در اینجا حضرت جمله ای می گوید نظیر جمله ی امام حسین و و نظیر جمله ی علی علیه السلام در جریان بیعت بعد از عمر. فرمود: من به یك شرط حاضرم؛ من نماز می خوانم اما با سیره ی جدم و پدرم، نه با سیره ی شما. مأمون با آنهمه زرنگی كه داشت (از نظر خودش) احمق شد. گفت: بسیار خوب، به هر سیره و روشی كه می خواهید بخوانید. فكر می كرد غرض این است كه كاری را به عهده ی حضرت رضا گذاشته باشد تا مردم بگویند پس امام رضا عملا هم قبول كرد.

در روز عید فطر، امام رضا علیه السلام به اطرافیان خود فرمود: لباسهای عادی بپوشید، پاها را برهنه كنید، دامن عباها و آستینهایتان را بالا بزنید و ذكرهایی را كه من می گویم شما هم بگویید. حالتتان حالت خشوع و خضوع باشد. ما داریم به پیشگاه خدا می رویم، توجهتان به خدا باشد. ذكرها را كه می گویید، خدا را در نظر بگیرید. امام [1] عمامه اش را به شكلی كه پیغمبر می بست بسته است، لباسش را به شكلی كه پیغمبر می پوشید پوشیده است، عصا به شكل پیغمبر به دست گرفته، پاهایش را برهنه كرده، با یك حالت خضوع و خشوعی! از همان داخل منزل كه بیرون می آمد، با صدای بلند شروع كرد به گفتن «الله اكبر، الله اكبر، الله اكبر علی ما هدانا و له الشكر علی ما اولانا». سالهاست كه مردم این ذكرها را درست نشنیده اند. كسانی كه همراه حضرت بودند، وقتی آن حال الهی حضرت را دیدند كه منقلب شده، خودش را در حضور پروردگارش می برد و اشكهای مباركش جاری است، با حالت خضوع و خشوع، با معنویت تمام و در حالی كه اشكهایشان جاری بود فریاد كردند: «الله اكبر الله اكبر علی ما


هدانا و له الشكر علی ما اولانا». حضرت می گوید و اینها تكرار می كنند، تا آمدند نزدیك درب منزل. صدا بلندتر می شد. مأمون فرماندهان سپاه و سران قبایل را فرستاده كه بروید پشت سر علی بن موسی الرضا نماز عید فطر بخوانید. اینها به سیره ی سالهای پیش خلفا، خودشان را آرایش و مجهز كرده و لباسهای فاخر پوشیده اند، اسبهای بسیار عالی سوار شده و شمشیرهای زرین به كمر بسته و دم درب ایستاده اند كه حضرت رضا با همان جلال و هیبت دنیایی و سلطنتی بیرون بیاید، یكمرتبه حضرت با آن حال بیرون آمد. در میان آنها ولوله پیچید و بی اختیار خودشان را از روی اسبها پایین انداختند و اسبها را رها كردند. تاریخ می نویسد: چون می بایست پاها برهنه باشد و آنها چكمه به پا داشتند چكمه ی نظامی را به زودی نمی توان بیرون آورد، هر كس دنبال چاقو می گشت كه زود چكمه را پاره و پاهایش را لخت كند. اینها نیز دنبال حضرت به راه افتادند. كم كم صدای هیمنه ی «الله اكبر» شهر مرو را پر كرد. مردم ریختند روی پشت بامها و به تدریج ملحق شدند. در مردم نیز روح معنویت موج می زد. حضرت می فرمود: «الله اكبر»، این شهر یكپارچه فریاد می زد: «الله اكبر» هنوز از دروازه ی شهر بیرون نرفته بودند كه جاسوسها به مأمون خبر دادند كه اگر این قضیه ادامه پیدا كند، تو مالك سلطنت نیستی. سربازها ریختند كه نه آقا! زحمتتان نمی دهیم، خیلی اسباب زحمت شد، خواهش می كنیم برگردید.

این، معنی روش است. مأمون هم در این مورد به كتاب الله و سنت رسول الله عمل می كرد (نماز عید فطر جزء كتاب الله است) اما همان نماز، روشی پیدا كرده بوده كه بی محتوا و بی حقیقت شده بود. حضرت رضا فرمود: من حاضرم نماز را بخوانم اما با روش جدم و پدرم، نه با روش جد و پدر تو.


[1] مرد حقيقت است، مرد خداست، مرد عبادت است. قبلا عرض كردم عبادت و عشق به خدا يك بعد اساسي از ابعاد اسلام و بلكه اساسي ترين ابعاد اسلام است كه عمر با آن مبارزه كرد.